حرف دلم که این سالها نتونستم بگم در زیر خلاصه کردم:

ساخت وبلاگ

همیشه از خودم پرسیدم ...

اگه روزی ....

دوباره ... ببینمت ؟

وقتی .... از خاطره عشقت ....

چون شیئی  گرانبها ..... 

نگهداری می کنی .....

و اونو تو  دنج ترین زاویه قلبت .....

ذهنت ..... وجودت .... مخفی می کنی .....

برای اینه که نمیخوای تغییری صورت بگیره ....

میخوای اون خاطره ....

مقدس و زیبا بمونه ....

نمیتونی هیچ کسو با اون برابر بدونی ....

نمیخوای کسی رو جانشین اون کنی ....

با روزها ..... لحظه ها ....

و ثانیه های اون خاطره زندگی می کنی ....

شاید ...... یه روز ......

با اون روبرو بشی ......

و ببینی نگاهش سرده

و نشانی از آشنایی توش نیست ......

و ناچار بشی ازش بپرسی :

به یادت هست ؟!!!!

و اون بگه :

کی ؟...چی ؟...کجا؟...تو؟!!!....

وای چه دردی داره .......

یارای حرفم زدنم نیست...........
ما را در سایت یارای حرفم زدنم نیست........ دنبال می کنید

برچسب : نتونستم, نویسنده : babakalam بازدید : 191 تاريخ : شنبه 29 مهر 1396 ساعت: 9:30