یادمه زمان جنگ که مدارس تعطیل شده بودند و ما هم برای اینکه در امان باشیم رفته بودیم جاجرود. یادش به خیر صبحها میرفتم بالای تپهها و ظهر میومدم خونه نهار میخوردم و بعد نهار میرفتم پایین توی رودخونه. دوستانی که مسیرشون به جاجرود افتاده باشه حتما میدونن که از طرف سد لتیان با 90 سال قدمت یک رودخانه جاریه که آب زلال و پر از ماهی و خرچنگ داره. خلاصه ساعت 7 دیگه خسته و کوفته میومدم خونه. پدرم به خاطر شغلش تهران بود و آخر هفته ها میومد. من و مادرم تنها بودیم و از گاوداری که نزدیک ما بود یک روز در میان میرفتم شیر میگرفتم. یادمه 1 تومنی میدادم و یک دبه شیر میگرفتم یعنی ده ریال.
آخر شب ها تلوزیون یک برنامه داشت فکر کنم عید بود
ترانه ای بود که میگفت:
مردان خدا ......
بقیهش یادم نیست!!!
ولی دوستانی که هم سن باشن خوب یادشونه
عجب دورانی بود
یاد باد آن روزگاران یاد باد
یارای حرفم زدنم نیست...........برچسب : نویسنده : babakalam بازدید : 104