یارای حرفم زدنم نیست........

ساخت وبلاگ
چون به یاد تو می افتمدیده ام از اشک تر میشه شادی از من می گریزه گریه ام بی اثر میشه وقتی این شعرو میخونم همش تو در برابرمی میدونم تو هم میدونی که امید آخرمی وقتی چلچله ها میان از سفرهای دورادور از تو می پرسم چو هر یک می کنند از بامم عبور عبور  عبور   یارای حرفم زدنم نیست...........
ما را در سایت یارای حرفم زدنم نیست........ دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : babakalam بازدید : 155 تاريخ : شنبه 29 مهر 1396 ساعت: 9:30

همیشه از خودم پرسیدم ...اگه روزی .... دوباره ... ببینمت ؟ وقتی .... از خاطره عشقت .... چون شیئی  گرانبها .....  نگهداری می کنی ..... و اونو تو  دنج ترین زاویه قلبت ..... ذهنت ..... وجودت .... مخفی می کنی ..... برای اینه که نمیخوای تغییری صورت بگیره یارای حرفم زدنم نیست...........
ما را در سایت یارای حرفم زدنم نیست........ دنبال می کنید

برچسب : نتونستم, نویسنده : babakalam بازدید : 190 تاريخ : شنبه 29 مهر 1396 ساعت: 9:30

دیروز عصری به  قدری سرم شلوغ بود که نگو. یه کتاب میخواستم رفتم انقلاب خریدم سریع برگشتم نشستم  خوندن و مراحل ابتدایی مقاله نویسی رو طی کردم یهو دیدم ساعت  9 شبه!!! وسایلم جمع کردم سوار ماشین شدم و به طرف خونه حرکت کردم. وقتی رسیدم خونه فکر میکنم 10 بود یکی دو  تا مطلب توی وبلاگ گذاشتم و از خستگی بیهوش شدم یعنی تو فاصله ای که لپ تاپ بخواد خاموش شه کمتر از  همون زمان خوابم برد!!!.

یارای حرفم زدنم نیست...........
ما را در سایت یارای حرفم زدنم نیست........ دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : babakalam بازدید : 151 تاريخ : جمعه 28 مهر 1396 ساعت: 5:58

امروز صبح با اجازتون ساعت 8 و نیم مادرم بیدارم کرد که ظهر مهمان داریم برو خرید... هیچی دیگه رفتم سیب زمینی و پیاز و فلفل دلمه‌ای و هویج و گوجه و میوه ... خریدم  بعد رفتم فروشگاه کوروش مرغ و ماهی و دوغ و شیر و پنیر و کره چند تا لواشک و آلوچه و آلبالو خشکه (برای خودم) خریدم و برگشتم تحویل مادر دادم و الانم در خدمت شما دوستان در حال خوردن چای و بیسکوییت مخصوصم هستم. میخوام نصف یه کتاب 800 صفحه ای رو امروز تموم کنم انشالله. باید این کار بکنم. من می تونم

یارای حرفم زدنم نیست...........
ما را در سایت یارای حرفم زدنم نیست........ دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : babakalam بازدید : 128 تاريخ : جمعه 28 مهر 1396 ساعت: 5:58

زندگی جيره مختصريست
مثل يك فنجان چای
و كنارش عشق است
مثل يک حبه قند
زندگی را با عشق
نوش جان بايد كرد

یارای حرفم زدنم نیست...........
ما را در سایت یارای حرفم زدنم نیست........ دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : babakalam بازدید : 130 تاريخ : جمعه 28 مهر 1396 ساعت: 5:58

هرگز نخواهم گذاشت تنهایی دوباره مرا به قعر تاریکی خود فرو برد

هرگز نخواهم گذاشت دوباره به گذشته‌ی تاریک تنهایی خود بازگردم

هرگز نخواهم گذاشت یاد و خاطره گذشته درونم را بسوزاند

قول خواهم داد به خود به خدایم

به خدایی که مامن و مونس و یار بی‌پناهان است

به خدایی که اگر هزار بار توبه شکستم 

باز مرا به آغوش خود راه خواهد داد.

آمین

یارای حرفم زدنم نیست...........
ما را در سایت یارای حرفم زدنم نیست........ دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : babakalam بازدید : 123 تاريخ : شنبه 22 مهر 1396 ساعت: 16:08

سجاده ام کجاست؟
مي خواهم از هميشگي اين اضطراب برخيزم
اين دل گرفتگي مداوم شايد
تأثير سايه من است
که اين سان
گستاخ و سنگوار
بين خدا و دلم ايستاده ام
سجاده ام کجاست؟

یارای حرفم زدنم نیست...........
ما را در سایت یارای حرفم زدنم نیست........ دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : babakalam بازدید : 186 تاريخ : شنبه 22 مهر 1396 ساعت: 16:08

صبح پاییزی همه دوستان گرامی به خیر و شادی. امیدوارم در این روز سراسر امید و روشنایی دل‌هاتون شاد غصه‌هاتون سرنگون و آرامشی ماندگار داشته باشید.

منم تازه رسیدم و یک چای ریختم منتظرم سرد بشه البته بفرمایید.

یارای حرفم زدنم نیست...........
ما را در سایت یارای حرفم زدنم نیست........ دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : babakalam بازدید : 165 تاريخ : شنبه 22 مهر 1396 ساعت: 16:08

امروز صبح خیلی خوب بود و با انرژی آمدم. ولی اینقدر درگیر کار بودم که هیچی نتونستم بنویسم. الان هم که دارم کارهای عقب افتادمو انجام میدم. یک بخش از کتابم مونده باید بخونم کلی هم درس روی هم تلنبار شده. خدا خودش کمک کنه. فکر کنم امشب ساعت 10 برسم خونه چون ترافیک میشه بدجور. روز خوبی بود کلی کار انجام دادم. غذا که نتونستم بخورم ولی یکم نون و پنیر خوردم از همون سنگکی که دیشب گرفته بودم آورده بودم با خو یارای حرفم زدنم نیست...........
ما را در سایت یارای حرفم زدنم نیست........ دنبال می کنید

برچسب : پرمشغله, نویسنده : babakalam بازدید : 139 تاريخ : جمعه 21 مهر 1396 ساعت: 9:28

تازه رسیدم خونه و روی تختم نشستم. اولش یکم بی حال بودم یه لیوان آب هویج مادرم داد اون شد شامم. اصلا اشتها ندارم غروب هم وقتی کارام تموم شد یه لیوان نسکافه با دو سه تا بیسکوئیت خوردم. خلاصه روز خیلی پرکاری بود. فردا خیلی کار دارم باید برم بانک چون کارت عابر بانک گم کردم این چند روز از کارت مادرم خرج میکردم. وقتشو نداشتم برم بانک ولی فردا پنج شنبه است اول وقت میرم بانک و بعد باید برم بازار بزرگ یکم یارای حرفم زدنم نیست...........
ما را در سایت یارای حرفم زدنم نیست........ دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : babakalam بازدید : 161 تاريخ : جمعه 21 مهر 1396 ساعت: 9:28

یک معما و یک خاطره ......... دوستانی که هم سن و سال من هستن یادشون میاد یک سریالی پخش میشد از تلوزیون و سیاه و سفید بود که چندتا بچه بودن در یک خانه اشرافی تحت مراقبت یک خانم ثروتمند و این بچه ها خیلی شیطون بودند و خانم خانه یک الماسی داشت که خیلی گران قیمت بود. بچه ها که بزرگتر شدن یادم هست رفتن جنگ و اون الماس گم شده بود و هر کدام از اون بچه ها  که حالا بزرگ شده بودن به همدیگه شک داشتن. یکی از ص یارای حرفم زدنم نیست...........
ما را در سایت یارای حرفم زدنم نیست........ دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : babakalam بازدید : 122 تاريخ : جمعه 21 مهر 1396 ساعت: 9:28

امروز پنج شنبه همونطور که گفته بودم رفتم بانک.  از اونجا با مترو رفتم بازار کلی پیاده  روی کردم و یکسری وسایل خونه خریدم. جوراب و نسکافه و بیسکوئیت و .... خلاصه که دستم کلی بار بود  ساعت دوازده برگشتم و تا برسم خونه یک و نیم بود. یک چای خوردم و چشمتون روز بد نبینه خوابیدم الان بیدار شدم!!!!!! فکرکنم امشب تا صبح بیدارم. بهتر فرصتی میشه که هم درس بخونم و هم کتاب و هم برای شما بنویسم.

امیدوارم حال همتون خوب باشه

یارای حرفم زدنم نیست...........
ما را در سایت یارای حرفم زدنم نیست........ دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : babakalam بازدید : 115 تاريخ : جمعه 21 مهر 1396 ساعت: 9:28

بهلول پای پیاده بر راهی می گذشت
قاضی شهر او را دید و گفت : شنیده ام ” الاغت سقط شده ” و تو را تنها گذارده است!
بهلول گفت : تو زنده باشی یک موی تو به صد تا الاغ من می ارزد.

یارای حرفم زدنم نیست...........
ما را در سایت یارای حرفم زدنم نیست........ دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : babakalam بازدید : 109 تاريخ : جمعه 21 مهر 1396 ساعت: 9:28

مردی برای اصلاح سر و صورتش به آرایشگاه رفت. در حال کار گفتگوی جالبی بین آنها در گرفت. آنها درباره موضوعات و مطالب مختلف صحبت کردند. وقتی به موضوع « خدا » رسیدند. آرایشگر گفت: من باور نمی کنم خدا وجود داشته باشد. مشتری پرسید: چرا باور نمی کنی؟ آرایشگر جواب داد: کافی است به خیابان بروی تا ببینی چرا خدا وجود ندارد. به من بگو، اگر خدا وجود داشت آیا این همه مریض می شدند؟ بچه های بی سرپرست پیدا می شد؟ ا یارای حرفم زدنم نیست...........
ما را در سایت یارای حرفم زدنم نیست........ دنبال می کنید

برچسب : آرایشگر, نویسنده : babakalam بازدید : 95 تاريخ : جمعه 21 مهر 1396 ساعت: 9:28

معلّم یک کودکستان به بچه هاى کلاس گفت که میخواهد با آنها بازى کند. او به آنها گفت که فردا هر کدام یک کیسه پلاستیکى بردارند و درون آن، به تعداد آدمهایى که از آنها بدشان میآید، سیب زمینى بریزند و با خود به کودکستان بیاورند. فردا بچه ها با کیسههاى پلاستیکى به کودکستان آمدند . در کیسه بعضیها ٢، بعضیها ٣، بعضیها تا ۵ سیب زمینى بود. معلّم به بچه ها گفت تا یک هفته هر کجا که میروند کیسه پلاستیکى را با خود یارای حرفم زدنم نیست...........
ما را در سایت یارای حرفم زدنم نیست........ دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : babakalam بازدید : 107 تاريخ : جمعه 21 مهر 1396 ساعت: 9:28

با این که از ساعت 2 خوابیدم تا 8 شب نمیدونم چرا تمرکز ندارم کلی درس و کار دارم ولی نمیتونم فکرم رو متمرکز کنم روی کارم الان 2 ساعته دارم توی اینترنت چرخ میزنم ولی بی نتیجه خودمم نمیدونم دنبال چی هستم تا حالا شده شماهم اینطوری بشید؟ 

یارای حرفم زدنم نیست...........
ما را در سایت یارای حرفم زدنم نیست........ دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : babakalam بازدید : 128 تاريخ : جمعه 21 مهر 1396 ساعت: 9:28

بی‌خوابی زده به سرم. ظهر خیلی خوابیدم. روز خوبی بود یکم به خودم استراحت دادم. بعضی وقت‌ها حس می‌کنم وقتی دلم میگیره باید برم بین جمعیت بعضی وقتها هم اینطوری نیستم و باید توی اتاقم حبس بشم. امروز از صبح که بیدار شدم و تا حاضر بشم برم بیرون ساعت شد هشت و ربع که بعد بانک و وقتی رسیدم بازار ده و نیم شده بود مغازه‌دارها داشتن کم کم باز میکردن یه بوی بخصوصی داره بازار بوی ادویه بوی وسایلی که میفروشن بوی یارای حرفم زدنم نیست...........
ما را در سایت یارای حرفم زدنم نیست........ دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : babakalam بازدید : 112 تاريخ : جمعه 21 مهر 1396 ساعت: 9:28

همراه بسیار است، اما همدمی نیست
مثل تمام غصه ها، این هم غمی نیست

 دلبسته اندوه دامنگیر خود باش
از عالم غم دلرباتر عالمی نیست

کار بزرگ خویش را کوچک مپندار
از دوست دشمن ساختن کار کمی نیست

 چشمی حقیقت بین کنار کعبه می گفت
«انسان» فراوان است، اما «آدمی» نیست

در فکر فتح قله قافم که آنجاست
جایی که تا امروز برآن پرچمی نیست

یارای حرفم زدنم نیست...........
ما را در سایت یارای حرفم زدنم نیست........ دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : babakalam بازدید : 107 تاريخ : جمعه 21 مهر 1396 ساعت: 9:28

چی بگمچی بگم وقتی که این دیوونه دل بونه می گیرهتو رو می خواد، تو رو می خوادچی بگمچی بگمچی بگم وقتی که این دیوونه دل بونه می گیرهتو رو می خواد، تو رو می خوادچی بگم چی بگمچی بگم وقتی که سر می زنه بر دیوار سینهتو رو می خواد، تو رو می خوادچی بگم   چی بگموقتی که این خون شده از دست تو هر شب تا سحر فکر تو و ذکر تو، سودای تو دارهتو رو می خواد، تو رو می خوادچی بگم صبح تا شب پشت گوشش قصه ی جور و ستم و ظلم ت یارای حرفم زدنم نیست...........
ما را در سایت یارای حرفم زدنم نیست........ دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : babakalam بازدید : 125 تاريخ : چهارشنبه 19 مهر 1396 ساعت: 6:40

غم دل با که توان گفت که غمخواری نیست رو مداوای خود ای دل بکن از جای دگر کاندرین شهر طبیب دل غمخواری نیست یارب این شهر چه شهریست که صد یوسف دل به کلافی بفروشیم و خریداری نیست شب به بالین من خسته به غیر از غم دوست ز آشنایان کهن، یار و پرستاری نیست به جز از بخت تو و دیده ی من، در غم تو شب در این شهر به بالین سر بیداری نیست گرهما را ندهد ره به در صومعه شیخ در خرابات مگر سایه ی دیواری نیست؟ یارای حرفم زدنم نیست...........
ما را در سایت یارای حرفم زدنم نیست........ دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : babakalam بازدید : 130 تاريخ : چهارشنبه 19 مهر 1396 ساعت: 6:40